چه سر و صدایی اووه چه خبره...مگه کی داره میاد؟ بابا اینجا چه خبره؟ آخی اینو نگاه یه بچهء کوچولو ، این نیم وجبی چقدر خوشگله ...چقدر دوست داشتنیه .... و چقدر اتفاق قراره بیفته براش ...خدا چه نقشه هایی براش کشیده ... تولدش مبارک! همیشه خوش باشه...
اون روز اول شد تمام دلخوشی پدر و مادرش ،حالا هم هست ولی برای بقیه هم خیلی عزیز و مهم شده... زندگی شده! بهار شده! و همه چیز داره طبق معنی قشنگ اسمش پیش میره....
حالا بزرگ شده دیگه ...خیلی! این بار خودش کلی نقشه کشیده ... به هر آرزویی که داره برسه ... چقدر دوستاشتنی تر شده ...
۱۳ خرداد ! نحسی این روز من رو گرفته D:...یکی به دنیا اومده که تمام برنامه های زندگیم رو ریخته به هم! اشکال نداره! اصلا مگه این زندگی برنامه ای داشت؟!!! نه بابا تازه داره برنامه ریزی میشه ...بهتر که ریخت به هم اون قبلی هارو ...
اگر به دنیا نمییومد من باید چیکار میکردم؟!
خدایا این بار هم شکر ...شکر که به دنیا اومد و شکر که خوش و سلامته ...و شــــــــــــــــــکر که دوسش دارم!
تولد تولد تولدت مبارک ،مبارک مبارک تولدت مبارک ،بیا شمع ها رو فوت کن تا ۲۰ هزار سال زنده باشی! D:
بوی خوش بهاری ، وعده ای، امیدی ، باوری ومن شاید شقایقی باشم تنها در دشت وسیعی که تو وعده ای باریدن به او داده ای
تا چند بهار ، چند پاییز و چند زندان بمانم تا تو بیایی؟
شقایق عمر کوتاهی دارد...
نه! من میمانم
در همین صحرا... بذر می افشانم ،در خاک ریشه میکنم ، ساقه و برگ میدهم ، غنچه میشوم باز میکنم گلبرگ هایم را و تو باز داغ کهنهء دلم را میبینی ....شاید این بار چیده شدم و در دست هایت ریشه کردم...شاید!
دیروز برای اولین بار با بچه ها میگو درست کردیم ...یکشنبه نصفه شب زد به سرمون ...سر راه رفتیم شهروند و میگو برداشتیم و اومدیم خونه ...البته انوع و اقسام خوراکی های فوق العاده خوش مزه رو هم برداشتیم که تا صبح ساعت ۷ هیچ اثری از هیکدوم نبود ...بابا این نغمه عجب گاز هایی میزنه ... اگه باهاش چیزبرگر شریک شید که تا صبح گشنه موندی
اومدیم خونه و با کلی قیافه که نـــــــــــــــــه! شام؟! اه اه! گرما زده شدم شام نمیخوام و مثل این بچه مودب ها سالاد خوردیم .... ساعت که ۱ شد دیدیم نه بابا گشنه ایم ...هی این پرستو رو صداش کردیم مگه پا میشه؟!
نغمه رفت از یخچال یه ظرف پر پر گوجه سبز آورد و تا تهش رو خوردیم بعد فهمیدیم که نشسته بوده!!! فعلا زنده ایم!D: پرستو یه دفعه از خواب پرید و رفت از غذا اورد من در حال چت کردن بودم که این دوتا نامرد همهء غذا ها رو خوردن هیچی هم به من نرسید! تا ۳.۵ بیدار بودیم و میخندیدم ...نه داشتیم درس میخوندیم بابا ...چرا بد برداشت میکنن همه؟!D:
ظهر هم تا معلمه رفت فوری رفتیم سراغ میگومون ....وای چقدر خوش مزه شده بود! عالی بود! جای هر کس میگو دوست داره خالی!
دیگه اینم شد کارمون! از این به بعد مدام در حال خوردن میگو کنتاکی هستیم ولی این از بقیهء خیلی گرون تره!!
برم دنبال درس و زندگی .... تولدت مبارک بازهم...خداحافظ!
سلام منم تولد می خوام ! کیک تولد ! فوت کردن شمع .... !
منم دلم میخواست ...!
منم دلم میخواد......اصلا تولد هممون مبارک(عقدهای شدیم)
D:D:D:
سلام خوب کردی آدرس عکسو رو ورداشتی . خیلی ناجور بود.
منم می خواستم همین کارو بکنم ولی نشد .
منم تولدم هشتم بود...اعضای سازمان توطئه کردن نذاشتن تولد بگیریم!
«دبیر کل سازمان پرروهای جهان»
ببینم منظورت عماد که نیست!!! خلاصه به نظر من هم یرو دنبال درس و زندگیت! راستی مگه امتحان نداری بچه؟؟هان؟؟ برو حاجی جان برو!!چاهکریم