یاد همهء پدربزرگ مادر بزرگ ها به خیر...

بچه که بودم تا دلم میگرفت زنگ میزدم به پدر بزرگم «بابا ممد اینا منو اذیت میکنن»
گوشی رو که میذاشتم درمیزد ... وای چقدر دوسش داشتم
همیشه حامیه من بود ، نوهء عزیز دردونش بودم بقیهء نوه ها نمیخواستن سر به تنم باشه خوب خودم رو براش لوس میکردم آخه ...
جاش بدجوریه خالیه ... دلم نمیخواست بره ... روزهای آخر قول گرفته بودم ازش دیگه بیاد خونهء ما اونم گفت باشه .. قرار بود از بیمارستان که مرخص شد بیاد پیشم تختش رو آورده بودم تو اتاق خودم قراربود مال من بشه

روز آخری که تو بیمارستان بود رفتم دیدنش عمه هام شروع کردن جلوش دعوا سر یه گلدون ... هنوز زنده بود سر ارث دعوا میکردن ... از اسم ارث و ارثیه بدم میاد لعنت به این آدم های پست و رذل... اشک تو چشماش جمع شد دستش رو کشید به سرم گفت بابا « این گلدون مال تو ، دوست دارم همیشه وقتی نگاهش میکنی منو به یاد بیاری ...بابا منو یادت نره ...بعد منو بوسید و سرش رو گرفت اون ور و من گریه کردم و گفتم اذیت نکن با من بیا خونه از دست اینا هم راحت میشی ... عمم گفت «یعنی چی من این گلدون رو میخوام میدیش به این بچه نیم وجبی؟» چقدر از این عمم بدم میاد ...
تا ساعت ۵ که اجازه داشتم تو بیمارستان ببینمش هی حرف از چیزهایی میزد که داره میبینه ... میگفت بچگیش رو یادش میاد ... یه دفع یه گوشهء اتاق رو نگاه میکرد میگفت اِ ... بابام! ... میگفت می بینیش بابا؟»
من میترسیدم حرفاش بوی مرگ میداد ...
آخرش که بوسیدمش گفتم « خداحافظ تا فردا ... صبح میای دیگه ؟»
گفت :
« رسیده مژده ز غیبم که زود باید مرد
چه خوش خبر که غم زندگی نباید خورد
تنم رها شود از دست دوستان دورنگ
بس است غصه مگر عاقبت نباید مرد»

ظهر که از مدرسه برگشتم خونه دیدم دم در یه پرچم سیاه زدن ، دوئیدم اومدن اولین چیزی که دیدم صورت ماهش بود که یه روبان مشکی خورده بود روش ... و یه عالمه ادم بیخود که وقتی زنده بود اذیتش کردن و الان سیاه پوشیده بودن ... و رفت
خیلی تنها موندم بدون اون حالا که بابا باز شروع میکنه به اذیت کردن کسی نیست ازم دفاع کنه
کتابش رو که میبینم آتیش میگیرم ...
هی میگفت «پدر سوخته ممد چیه بابام هم منو ممد صدا نمی کرد من محمدم بابا محمد »
منم میگفتم بهت بابا ممد بیشتر میاد
میخندید میگفت جونور! تو آدم نمیشی

هرروز یه کاغذ بهم میدادی که توش برام با شعر درس زندگ مینوشتی حالا من اینو برات مینویسم
هرگز نمی گویم بخوان دیگر صدایی در تو نیست
دیگر نمیگویم بمان آخر نشانی از تو نیست
اما نخواه از قلب من
نامت فراموشش شود
عشقت زیاد برده و آرام تابوتت شود
تو زیر خاکی و هنوز عطرت درون خانه هست
حتی صدای خنده ات در گوش این دیوانه هست
هرجای خانه میروم نقشی ز تارو پود توست
هر پنجره تصویری از سیمای بیهمتای توست
زیبای من جسمت درون قبر پنهان کرده ام من را ببخش
انجا خدا هست آرزو از این سیاهی ها نترس
من میسپارم روح و جسمت را به دست رحمتش
امید دارم راه یابی در بهشت نعمتش

آره ، باز دلم گرفته و باز تو نیستی ...نیستی بزنی تو سر این پسر دیونت و نیستی که بگی «گریه؟ نگاه کن چه زشت شدی گریه نکن بابا تو خوشگل منی دوست ندارم اینقدر زشت بشی میذارم میرم ها »
دلم تنگ شده بابا گلدونت رو زدن شکوندن دیگه ندارمش ... یادت به خیر ، پیش خدا خوش بگذره
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین ...
نظرات 22 + ارسال نظر
روزنگار دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:51 ب.ظ http://roozngar.blogsky.com

نمی دونم چرا یاد این آهنگ افتادم :
می رن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا می مونه
کجاست اون خونه ...

پوریا دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:56 ب.ظ http://tanboor.blogsky.com

ناراحت نباش من هم به همین خاطر الآن ۲ سال که چشم دیدن عمه و عمو و .....رو ندارم .....
منتها من بابا بزرگم خیلی وقت پیش فوت کرد اما خواهرم که بیشتر رفیقم بود.............

فرمانروای سرزمین خورشید دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:58 ب.ظ http://landofsun.blogsky.com

سلام عزیز.
اول از همه یاد اون عزیزا بخیر.
از یه طرف خوشحالم که ما رو همدم خودت میدونی از یک طرف شدیدا ناراحتم که دوستان خوبم اینقدر ناراحت هستن و دلشون گرفته.
دوست عزیزمهمیشه امید داشته باش که همه چی درست میشه.
این مشکلاتم تمرینی بدون برا قوی شدن روح و استواریت
نزار این مشکلات تو رو شکست بده.
تو هم خدا رو داری هم دوستات رو.
شاد و پاینده باشی

امین دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:41 ب.ظ http://amin-ga.persianblog.com

روحش شاد ...هر چی می کشیم از این ارثه!!!!!!!!!

پرستو دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:58 ب.ظ http://parastou.blogsky.com

اره روحش شاد ...اون داره دفاعش رو میکنه این پسرش نمیشنوه!!!!!!!!!!
نگی یه وقت به روز کردی ها!!!!D:D:D:

مدیر مسئول دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:03 ب.ظ http://www.saridaily.blogsky.com

مطالب بروز شد:16/4/1382):::::::::فاش کردن نام نویسندگان وبلاگهای فاحشه و هستی::::::::::شعر قاضی مرتضوی::::شعر دانشجو:::بمن میگن پسر ارباب:::::دانشگاه 1 هفته تعطیل هست:::::انصار جنایت میکند بوش حمایت میکند

پرستو دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:56 ب.ظ http://parastou.blogsky.com

چرا من هر جا میرم نظر بدم این اومده قبل من این حرفاش رو تکرار کرده)):
بابا یکی بهش بگه هر کی بخواد خودش میاد میخونه وبلاگتو..

گندمزار دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:06 ب.ظ http://gandomzar.blogsky.com

یه تقاضا نامه میزنیم کنار وبلاگمون ....D:

نی نی دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:12 ب.ظ http://ninikucholo.persianblog.com

دلم گرفت ..............

سعید دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:53 ب.ظ http://nale.persianblog.com

سلام به دانه های طلایی و پر مهر گندمزارم...
زیبا بود همیشه موفق باشی...
ارادتمند

غریب دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:57 ب.ظ http://baranemehr.blogsky.com

وسلامی دیگر به مهربانم!
خیلی وقته که فراموشمون کردی... عیبی نداره ولی بجاش مطلب بعدی سرزمین باران مهر رو بخون و ببین که ما وفا داریم به مهر... البته شاعر سرزمین!

مسیح دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:52 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

اونا که رفتن از خودشون خاطرات خوب و بدی به جا گذاشتن ...

اونایی که هستن هم یه روزی به اونا می پیوندن و ...

راستی تا حالا شنیدی یه دختر بچه یا پسر بچه بگن خدا مادربزرگمونو بیامرزه ... او خیلی صبور بود و ...

پرستو سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:55 ق.ظ

من دارم از دست این مدیر مسئول دیوونه میشم !کمک!!!!!!!
در ضمن الان دارم شعرای بابا بزرگت رو میخونم با حالن ها!!!

غریب سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:05 ق.ظ http://baranemehr.blogsky.com

دوست مهربانم سلام...
صبحت بخیر... شعری برای تشکر مهربانی دوستان در سرزمین مهر نگاشته شده است که نهایتش تا خداست . منتظریم

دلگرفته سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:08 ق.ظ http://delgerefteh.blogsky.com

akh ke be yade bachegi ha va pedar bozorgam che deli az man sozondi khosh bashi.....ya hagh

لطیفه سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:12 ق.ظ http://latifeh.blogsky.com

سلام خانومی
اخه دختر این چه صحبتهایی که میکنی
بخدا یاد عزیزم افتادم الانم اشک تو چشمام جمع شده
یادش بخیر هر وقت عموم می یومد خونمون و باهاش دعوا می کرد زود منو با خودش می برد تو اطاق بغلم می کرد سرم و می چسبوند به سینش و آروم گریه می کرد یه وقتایی می شد یک ساعت همین طوری گریه می کرد
بد جوری دلم گرفته
کاش بر می گشت
دارم میرم از عزیزم بنویسم
راستی نگی یادم رفته
جواب آزمایشتو گرفتی؟ چی بود؟

نغمه سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:20 ب.ظ http://naghmeh-a.blogsky.com

یاد همه کسایی که رفتن به خیر...
امید وارم روزی نیاد که حسرت همین لحظات و کسایی رو که داریم , بخوریم.(جمله!!)

امین سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:53 ب.ظ http://amin-ga.persianblog.com

قابل توجه پرستو خانم!!!!:D:D:D:D

لیلی سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:02 ب.ظ http://leili.blogsky.com

سلام!!
من با بقیه موافقم!!

اعظم سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:05 ب.ظ http://azam.blogsky.com

سلام. واقعا متاسفم. روحش شاد. در این زمینه میتونم احساساتت رو درک کنم. یا حق

پرستو سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:00 ب.ظ http://parastou.blogsky.com

اتفاقا توجه کردمD:
مشکوکیD:D:D:

لطیفه سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:59 ب.ظ http://latifeh.blogsky.com

بی وفا حالا می یایو بدون صحبت می ذاری میری
اما همین که اومدی قدم رو تخم چشمم گذاشتی
شاد باشی خانومی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد