سلام ...مطلب ادیبانه نوشتنم نمیاد!
فردا میرم قم ... ازاین به بعد هی میام مینوسم «فردا میرم قم» ،« امروز از قم برگشتم »... اینم یه مدل زندگیه دیگه ، حوصله غرغر (قرقر ) کردن هم ندارم دیگه ...
زندگیم عوض شده ، یعنی به زور خودِ زندگی ،زنگیم داره عوض میشه ... شاید ترک شهر و خونه و دوست و ... این اندازه که من فکر میکنم وحشتناک نیست!
امیدوارم! به خدایی که بیشتر از هرچیزی دوسش دارم ، بهش اطمینان دارم ، امید دارم و میپرستمش
این هفته ای که میاد اگر مثل بقیهء پیش بینی هام چپکی از آب درنیاد انگار هفتهء خوبیه ... تا میتونم با
پرستو و
نغمه میرم بیرون ، خدارو شکر پرسپولیس بازی داره می تونم
عمادرو هم ببینم وگرنه که ... کادو تولد خواهرم رو هم بهش دادم که بدهکار نباشم ...
این که چرا هربار که اسم دانشگاه و قم میاد گریم میگیره یه ذره عجیبه! باید تا حالا عادت میکردم معلوم نیست من چه جونور عجیب الخلقه ای هستم! شاید اگر انقدر به آینده بی اعتماد نبودم وضعم این نبود! کاش یکی میومد یه ذره امید بهم میداد ، امیدی که به درد میخورد نه از این « اشکال نداره ، میگذره ، فکر میکنی ، درست میشه ، قوی باش ،خاک تو سرت ضعیفی ، حالم به هم خورد و... » ها ...
کاش خدا به فرکانس گوش من حرف میزد ، آخه خدا جون اگر خرم ، کافرم ، گناهکارم بابا آخه قبولت که دارم ، به تک تک فرستاده هات قسم که دوست دارم ، مگه من چقدر گناه کردم ، اگر انقدر شوت و پرتم چرا کمکم نمی کنی برگردم سر جام ؟ خواهش می کنم خدا بیشتر بهم نگاه کن ، تنهاییم رو بببین ، گیر کردم تو کوچیک ترین مسایل مثل خر موندم ، اگر بلد نیستم صداتو بشنوم یادم بده ... خدا تو می دونی من چی رو بلد نیستم بگم همیشه همین طور بی فعل و بی ربط باهات حرف زدم می دونم که تو می دونی من نمی دونم چه طور باید زندگی کنم میفهمم تو می فهمی که چقدر نفهمم ، می بینم که ندیدنم رو می بینی ... تنها حرف بزنیم بهتره شاید ... اینجا نمیشه هرچی بگی میان یقت رو میگیرن ، تنها کسی هستی که ایراد نمیگیری انتظار هم نداری
دیروز که برمیگشتم تهران اینو تو راه دیدم
محمد (ص) می فرمایند :
اگر دیدید چیزی را نمی توانید تغییر دهید ، صبر کنید تا خدا آن را تغییر دهدخدارو شکر از همهء این نارضایتی ها راضیم ، ادم های دورو برم رو خوب شناختم ...
فردا هم روز خداست ... تا فردا!