-
دلم داغونه!
شنبه 27 اردیبهشتماه سال 1382 23:55
سلام! آدم با یه دل گرفته چی میتونه بگه؟ چی میتونه بنویسه؟!! وقتی جایی که عالم و آدم بهش میگه «تکیه گاه» آدم رو مثل تفالهء چایی پرت کنه بیرون چیکار میشه کرد؟! شادی؟! پرواز؟! میخوای برقصم؟!!! خوانواده!!!! یا هیچ وقت تشکیلش نمیدم...یا وقتی دادم هم ...... اگر یه روز یه بچه رو بدن دستم بگن آدمش کن هر کاری باهاش بکنم ؛...
-
شکـــــــــــــــــــــــــــــــر!
جمعه 26 اردیبهشتماه سال 1382 15:38
دل سنگین و پر از درد من امشب میگفت کاش این لب شیرین دلش وا میشد کاش این قلب بزرگش همه جا پر میزد کاش آن دست بزرگش به سر ما میخورد دلم از درد بر افروخت همه از عشق به سوخت آسمان پرپر اوست دل من تنگ دل بیغش اوست این دلم بال در آورد دگر این جان به لب آمد غم بی وصف تو هر لحظه مرا میپاشد تو که از حادثه نزدیک تری! این همه...
-
یه یادداشت برای خدا !
پنجشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1382 17:35
این همه سال از من کفر بود و از تو لطف از من انکار بود و از تو انعام و حال پس از بعد از تمام لطفهایت و کفر هایم به جایی رسیدم که تنها میگویم خدا هست! به گمان رسیدن این گل وامانده در تاریکی به آنچه که تو میخواهی عمر نوح میخواهد. این نفس پست مرا سست میانگارد که به خدا نیستم! این همه شوق و هیجان و این دریای تازه کشف شدهء...
-
با تو!
پنجشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1382 01:02
با تو گم نخواهم شد غم نخواهم داشت سرو خواهم بود استوار؛ سربلند؛خندان درد ورنجم مهر است ؛ گریه ام خنده راست خواهم بود صاف و بیپرده خنده ام سیلیست بر رویش قاه قاه میخندم با من باش! سلام! احوال شما؟ خوبید خوشید؟ خداروشکر ! امروز بهم امر کردن که بیخیال اعصاب خوردی و زندگی شم وگرنه زندگی بیخیال من میشهD:D: ما هم فعلا گفتیم...
-
من یه روزی فیمنیست بودم!!!
سهشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1382 15:28
یه صدایی میاد باز ....این بار از ته ته دل! جای صدا رو فهمیدم! چه خبر از زندگی؟ من که..اووه یه خرنو خری شده وضع زندگیم که خدا میدونه...کم خونه هستم یا کلاسم یا با دوستام که مثلا درس بخونیم( مثلا! ) یا بیمارستان یه بار ملاقات یه بار همراه مریض یه بار هم خود مریض! درس و کنکور هم گم شده این وسط...وای چه قدر دلم میخواد به...
-
هییییییییییییییییییییی! سلام!
دوشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1382 23:46
سلام! بالاخره راه افتاد چه خوب! الآن خیلی خستم...داغون داغون و خواااااااااااب! از فردا میام مینویسم کلی حرف دارم بابا... فقط یه چیزی .... خدایا برای همه چیز ممنون...خیلی دوستت دارم خدا... شب به خیر!
-
مصلحت رو خودم فهمیدم!!!
چهارشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1382 02:58
سلام! کل دنیا مال منه!!! این حسه جدیدمه..... نخند بابا!!! این دفعه هر کی بخنده از من ۱۰ تا پله بالا ترهD:D:D:D: خوب ذیگه چی بگم؟ آخه روز های من که شده تکراری هی درس بس که ریخت نحس این کتاب ها رو دیدم حالم به هم خورد! اینجا هم حرف درس...خودم خلم حرفشو میکشم وسط! راستی خودم مصلحت کار خودم رو فهمیدم!! خدا خودش نشونم...
-
خدا دوست دارم!
سهشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1382 01:03
سلام....امروز خیلی برنامهء کلاسهام قاطی پاتی بود ولی روزه خوبی بود....خیلی خوووووب!!!!! خدا رو شکر ...حال بعضی ها رو گرفتیم اونم مرکه...... پرستو مرسیییییییییی!!! وا یخدا دوست دارم.....به خاطر همه چیز!!!! همه چیز!!!!!!!! راستی! احوال شما..... عماد ممنون! به قول خودت یه دستی به سرو روی weblog ام کشیدی....خیلی خیلی...
-
خیلی بد وضعیه !!!!!
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1382 00:29
تا حالا شده یه کاری بکنید بعد به ...خوردن بیفتید؟! من آره جدیدا زیاد برام پیش اومده....مردشور هر چی شیمی و معلم و استادش رو ببره!! از آلان معذرت میخوام امشب اعصاب ندارم...فقط فحش یادم می یاد....شرمنده! حالا که دارم فحش میدم یه لعنت هم به مصوب کنکور و هفت جدوآبادش به دم که خیالم راحت شه بی نصیب نمونده!!!! راستی....دیگه...
-
هدف زندگی یه من چیه؟
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1382 10:17
می خوام هدفمند زندگی کنم دیگه....یعنی باید عوض کنم زندگیم رو... نگاه به گزشتم که می کنم یه کم خجالت میکشم...این همه موضوع تو این دنیا هست که با ارزشه و من چسبیدم به پرسپولیس! درسته که پرسپولیس برام خیلی عزیزه ولی نباید تمام مغزم رو روی اون بذارم این طوری جدی از بین بردم خودم رو واین همه استعدادی که خدا توی من وهرکی...
-
یه سوال!!
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1382 01:51
سلام....امروز هم روز خدا بود...باز تو خونه بودم فقط! خونه رو متر میکردم و ترک های دیوار رو میشمردم...آره... خدا یه عقلی به من بده یه پولی به تو! چند وقته که داریوش گوش می دم ... شنیدید؟ غمگین هست ولی قشنگه اگر آدم دلش گرفته باشه جون میده برا خودکشیD:D:D:D: من یه سوالی دارم هرکی می دونه بهم بگه.... ؛ یا یعنی چی؟! تا...
-
عنوان نداره!!!
شنبه 30 فروردینماه سال 1382 03:59
بانگ زدم عشق که آمد همه جا و همه کس ماله من است عشق که آمد دستم آمد هرچه بودست برده است دل و روح و فکر و جانم را که برد راحت و آرامش وبال فراغم را که برد حال من ماندم و شور دیدارش که نیست حال او ماندست قول وفایش .....که نیست!!! البته این دو خط آخر رو جدی نگیرید... تابعد !!!
-
آهای..... این نوشته های ما کجاست؟!!
جمعه 29 فروردینماه سال 1382 23:35
سلام! لطف کردن و نوشته های سه شنبه به بعد رو پاک کردن....ممنون! امروز هم یه روز بود عین روز های قبل ولی با یه تاریخ جدید ...تاریخی که اولین و آخرین باریه که میاد ... خدا کنه هیچ وقت حسرت امروز رو نخورم! راستی امروز میخوام موضعم رو روشن کنم......قرمزتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتته!!! یه شعری رو دیروز نوشتم که...
-
یه داستان کوتاه!
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1382 23:22
میگن یه روزی یه آدمی که خیلی از دنیا و آدماش ناراضی و ناامید شده بود آدمی که به سایهء خودش هم شک داشت خورد به یکی عین خودش... البته نه به شوری خودش...ولی خوب اونم ... بگذریم مهم نیست می گفتم...اول باور نکرد شروع کرد به اذیت کردنش مثل بقیه! خندین بهش و ...بعد یه مدت دید نه بابا همهء همه هم بد نیستن نمیشه آدم با خیال...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1382 02:58
دیونه شدن شاخ و دم ندارم که...شدم دیگه! خدا آخر و عاقبت همه رو به خیر کنه... اگر این برنامهء کنکور تموم شه (انشاالله D:) کلی کار دارم با زندگیم ... کلی نقشه کشیدم... قراره زندگی کنم بلاخره... این همه سال زندگی کردم نفهمیدم ....فقط چند وقته که دارم می فهمم که به چی میگن زندگی! اگر زندگی این باشه که خیلی قشنگه! بازم تا...
-
خدا رو شکر
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1382 00:22
سلام!!!! به سرم زده که اولیش رو با شکر خدا شروع کنم.... که بعد از این همه سختی که امسال داشتم یه دفعه چیزی رو بهم داده که هیچ وقت فکر نمی کردم داشته باشم!! این احساس عجییییییییییییییب چیه...ازکجا اومده.....رو خدا می دونه!!! ولی.... خدا رو شکر که دارمش! کی میتونست فکرش رو بکنه که من........ خدا رو شکر!!!!!! زین همه شور...