غم می بارد

دلکم چه خوب که خوابی و می توانم با خیال راحت گریه کنم .... این گونه شکستن هایم را نبینی بهتر است

مثلا برای گذراندن لحظات فیلمی نگاه می کنم ... موضوعش برایت انقدر خسته کننده است که از همان اول می خوابی ... ولی من ...

دستم ، نفسم و صدایم می لرزد ، چند بار خاموش می کنم و حِق حِق هایم را با جملاتی احمقانه کنترل می کنم ، باز این play  لعنتی را فشار می دهم ، چیزی از فیلم نمی بینم خاطرات تلخ را مرور می کنم ... عذابی که می کشید ــ می کشیدیم ، تابلوی زیبایی که جلوی چشمهایم پاره پاره می شد ... دردی که روحش را ذره ذره بیرون کشید این سعی کردن ها بیهوده ست .. ضعیف تر از آنم که فراموش کنم ...

وای خدایا چه دورم!

... آرامگاهی خانوادگی با شمارهء۹۸  ... کاش فاتحه ای با گریه هایم برایتان می خواندم ...

شکسته ام ...

گندمین اینجا می نویسد وقتی دلگیر است ...

نظرات 2 + ارسال نظر
ژولی پولی گولا یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:32 ب.ظ http://ghaliooooon.blogsky.com

سلام عزیز
ز چه رو اینقدر غمگین؟
بیا وبلاگ ما دلت وا شه
گرچه ما بیشتر چرت مینویسیم
اما همون مطالب چرت هم واسمون یه حرمتی داره
بیای نظر بزاری خوشحال می شیم
یا حق

محسن حسینی سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:45 ق.ظ http://www.mohsendesign.com/Pages/Weblog.html

سلام
اگر دوست داشتی با وبلاگم تبادل لینک کنی بهم خبر بده
خوشحال می شوم باهات دوست بشوم
منتظر جوابت هستم
فعلاْ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد