خونهء جدید

سلام .. میبینم که راه افتاد به روی خودشون هم نمیارند یه ماه سر کار بودیم
من اسباب کشی کردم ...منم کام روا شدم! اینجا مینویسم دیگه ... اگر بهم لینک دادید آدرسم رو عوض کنید
 میبینموتن...

بعد از این همه مدت خوب آدم یه جوری میشه وقتی میاد ... شاید سلام ... اوضاع هم که خوبه ،شکر... بالاخره بقیه مشکل میسازن من مشکلترش میکنم بعد شاید آدما با هم دعواشون بشه بزنن تو سرو کول همدیگه ، که آخه کدومشون مهمه؟ ... دیدی؟ آخرش هم من میبرم.
همه دربارهء زلزله نوشتن ، و من مثل همیشه این جور موقع ها هیچ حرفی برای گفتن ندارم ، مثل اون وقتی های که کسی میمیره ، تو هم واقعا ناراحتی ولی لال شدی ، تسلیت هم نمی تونی بگی ، چون از  اول برای خودت یه عقیده هایی رو ساختی که «اگر کسی اومد گفت تسلیت میگم یعنی ککش هم نگزیده » ...
نمیدونم ... کاش خدا بهشون صبر بده
امروز برای اولین بار در عمرم یه امتحان رو بدنداده بودم ،فکر کنم برای همینم داشتم ناکام میشدم ، پدر محترممون با سرعت هرچه بیشتر گاز دادن رفتیم تو صندوق عقب یه ماشین اونم رفت خورد به جلویی ووو ... از ماشین که پیاده شدم و ریخت این بیچاره رو دیدم باور نکردم زنده ایم! کاپوت ماشین جمع شده بود تو داشبورد و من طبق معمول ... هرهر خنده ... هم به ماشین که دیگه عمرا ماشین شه هم به این زندگی ای که به یه مو بنده ...
دلم برای ماشین سوخت ... من فردا حتما مینویسم ... امشب فقط برای همین نوشتم که یادم باشه ... خدارو شکر که همیشه کمک میکنی ...