یه داستان کوتاه!

میگن یه روزی یه آدمی که خیلی از دنیا و آدماش ناراضی و ناامید شده بود آدمی که به سایهء خودش هم شک داشت خورد به یکی عین خودش... البته نه به شوری خودش...ولی خوب اونم ... بگذریم مهم نیست می گفتم...اول باور نکرد شروع کرد به اذیت کردنش مثل بقیه! خندین بهش و ...بعد یه مدت دید نه بابا همهء همه هم بد نیستن نمیشه آدم با خیال راحت بگه:‌ یه کبریت حروم همشون میکنم!
اون یارو تا خود خود امروز هم با اینکه دلش نرم شده بود ولی باور نکرده بود ... این که خدا چیکار کرد که یهو طرف از این رو به اون رو شد و باور کرد رو من نمیدونم ...ولی کم از معجزه نداره! ...خلاصه که طرف افتاد به گریه....توبه کرده!
من که بهش تبریک گفتم!!!

خوش باشن!
نظرات 2 + ارسال نظر
پرسیاه یکشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1382 ساعت 07:50 ق.ظ

از طرفه منم به یارووو بگو تبریک......واقعا تبریکم داره ......

نغمه چهارشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1382 ساعت 09:48 ق.ظ

یه کبریت.....حروومه همه.......نمیدونم .شایداینو اصلا نخونی . ولی به هر حال تبریکات من رو هم بپذیر:)دنیا عجیب میچرخه هاااا.ولی در عین ها هم قشنگ!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد