عنوان نداره!!!

بانگ زدم عشق که آمد همه جا و همه کس ماله من است
عشق که آمد دستم آمد هرچه بودست برده است
دل و روح و فکر و جانم را که برد
راحت و آرامش وبال فراغم را که برد

حال من ماندم و شور دیدارش که نیست
حال او ماندست قول وفایش .....که نیست!!!


البته این دو خط آخر رو جدی نگیرید...
تابعد !!!

آهای..... این نوشته های ما کجاست؟!!

سلام! لطف کردن و نوشته های سه شنبه به بعد رو پاک کردن....ممنون!
امروز هم یه روز بود عین روز های قبل ولی با یه تاریخ جدید ...تاریخی که اولین و آخرین باریه که میاد ... خدا کنه هیچ وقت حسرت امروز رو نخورم!
راستی امروز میخوام موضعم رو روشن کنم......قرمزتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتته!!!
یه شعری رو دیروز نوشتم که پاک شده....دوباره مینویسمش...

صدایش میکند در گوش نجوا
نگاهش میکند در هوش غوغا
که میگوید که رفته از کنارم
همین اینجاست میبینم هر لحظه یارم
اگر رفته منم دنبال اویم
که عهدی بسته ایم..... رازست نگویم

سه تا دوست بودن یکی همیشه آیه یاءس میخوند...یکی همیشه میگفت‌: میتونیم بابا....اون یکی هم می گفت: شاید!
یه روزی تو یه مسابقهء سخت شرکت کردن....باور میکنید هر سه تاشون باختن؟!....آخه صلاح نبود که هیچ کدوم ببرن....چراش با خداست!

همین ... تا بعد!!!