حاصلخیزی و شاید خداحافظی!

تا حالا اگر یه تیکه گِل وامونده بودم که داشتم به زور یه تکونی میخوردم ولی حالا خاک حاصلخیزی شدم کلی بادمجون دادم ... همش یه اندازه نیست ولی خوب، خوب میشه فروختشون ... حالا چه این دنیا چه اون دنیا
قرار بود یه هفته زندگی کنم که خوب نذاشتن دیگه ... اشکال نداره به همین دوبار هم راضی ام ...
اتفاق هایی داره میفته ... هیچ چیز معلوم نیست ولی ظاهرا باید خیلی صبر داشته باشم
احتیاج به کمک دارم ولی بقیه خودشون خیلی سرشون شلوغه
شاید آخرین وبلاگم باشه شایدم نه ...
چیزی که خیلی اعصابم رو خورد میکنه تنهاییه ...
همین بسه نه؟!
جدی جدی به امید دیدار ..........