پرسپــــــــــــــــــــــــــولیـــــــــــــــــــــــــس دوست


به جمیع جامعهء کیسه حموم پوش نا محترم داخل و خارج این مملکت تسلیت میگم! انشاءالله که غم آخرتون نباشه... تاباشه از این باختا ... وااااای بمیرم براتون که فرشید کریمی شاخ شده بود واستون.... آتش نشانی!! بابا اینا سوختن زودتر ...اورژانس ؟ آقا بجمب کلی تلفات دیدن این آبکش ها حیفه اینا نباشن ما به کی بخندیم؟!D:D:D:

گناه دارید بستونه ... مردی نبود فتاده را پای زدن!D:D:

خدا پدر مادر این پرسپولیس رو بیامرزه ... از صبح کلی پکر بودم حالا حسابی سر حالم ...هرچی بقیه این چند وقته ضد حال زدن برامون پرسپولیس جبران کرد! دلم تنگ شده بود برای این همه دادو فیاد و سرو صدا! الآن هیچ گونه صدایی از پیچ و خم حلقوم بنده بیرون نمیاد ، بس که داد زدم و فحش دادم نفس هم ندارم!
بابا آقا جون کم آوردی چرا لنگ و لغط میندازی؟ زشته ،قباحت داره! خجالت بکشید ، این طوری ضایع تر میشید ، کنترل کنید خودتون رو!
پرسپولیسی های عزیز تبریکات صمیمانهء منو پذیرا باشید ، آبکش های این مرزو بوم هم فعلا میتونند سرشون رو بکنند تو آب سرد تا خنک بشن! پرستوی عزیزم! امشب تو مهمونی خورشت قرمز دیدی به یاد من باش!



امروز امتحان! واااااای عجب گندی زدم! افتضاح! و چقدر برای معلمم دلم سوخت! این چه وضعه زن گرفتنه! بیچاره! « چشم ، بسیار خوب ،چشم» بابا زز ....D:D:
هوا بازم خیلی گرم بود شانس بد من هم این ماشین غراضه باز باطری تموم کرده بود!!! حالا بیا ظهر جمعه ای ماشین پیدا کن ... هی «ونک ...ونک» مگه ماشین پیدا میشه ... تازه میرسی ونک که بد تر حالا هی « مستقیم آقا ... وزرا ...بابا آرژانتین اصلا » هیچ خبری نیست! سوخته و پخته میرسی سر امتحان حالا مگه بچه ها میان! همه on time شدم شانس ما راس ۲ میان! این زنه منشی اونجا هم که با من بده ... نشستی مثل آدم تقلبت رو میکنی میاد بلندت میکنه میبره اون ور! منم رو کم کنی تا آخر بر و بر نگاهش کردم و از اونجا به بعد ســفــید!
بر گشتنی هم که باز همون بساط ماشین پیدا نکردن... آخه کی عصر همچین جمعه ای میاد مارو ببره خونه؟ یا ورزشگاهن، یا تو خونه پای تلویزیون ،یا امیر آباد ...

بعضی وقت ها آدم چه گیری میفته از دست خودش! خیلی بده آدم از خنگ بازی خودش به سطوح بیاد!
فکر میکنید اگر یک نفر بر فرض که انسان هم باشه ، چیزی نزدیک به ۲ لیتر!!! شیر قهوهء ترشیده بخوره چه بلایی سرش میاد؟ من الآن کاملا میتونم براتون توضیح بدم!
خیلی حاله بدیه......
از صبح با پررو بازی ادامه دادم ... ولی الآن بعد از این همه بالا پایین پریدن دیگه حالم خیلی بده
یکی یه را حل بده!
چند روزه خل و چلی مینویسم... کاریش نمیشه بعضی وقت ها دست آدم رو میشه!

دیوانه ام، دیوانه ات!
مستانه من ره میکشم آخر به سوی خانه ات
آن روز کز عالم تهی
سرشار از عشقت آمدم
جانان مران قلب مرا
در این سرای ماندگار
حتی کمی آسوده تر
بی اندکی شک و گمان
مستانه و دیوانه تر ،این خود ،منم در جای تن!

خدایا، شکر!

هیچ حال و حوصله ندارم با این حال ...استقلال سوراخه!

چقدر خوبه آدم بعد از انتظار کشیدن ... بعد از کلی نگرانی ... یه دفعه از دلشوره بیاد بیرون ... تمام نگرانی ها یه دفعه از بین میره ... زندگی برای یه لحظه میوفته تو مشت آدم!

نمیدونم چی میخوام بگم... حوصله ندارم یه ذره ...
امروز امتحان دارم! آخه بی انصافا روز جمعه ای اونم بازی پرسپولیس استقلال کی امتحان داده؟
اصلا از اون روزاست که به همه چیز اعتراض دارم ... به گرمای هوا ... به امتحان ... به رنگ لباس ها ...به حکومت ... به زدن مردم ... به اعتراضی که این مدلی فایده نداره ... به بابام که ایران نیست ...به خودم که دیگه هیچی وقت ندارم و نخوندم! واااااای این از همه بدتره! هیچی نخوندم ... پاک پاکم امسال دیگه!

ای سرزمین نور ، ای کشور کهن .... جانم فدای تو ای خانه ای وطن!!!!!!!!!!!!!!!

چند روز پیش ... خسته و کوفته تو این آفتاب وحشتناک ظهر میدون ونک داشتم بر میگشتم خونه ... کفشه هم پدر پامو در آورده بود با بدبختی راه میرفتم تو این وضع یکی از این منکراتی خپل کوتاه ها، اومده خر منو گرفته « خانم یه لحظه بیا این جا » گفتم بله؟ «خانم این چه وضع لباس پوشیدنه ؟ » منم با یه قیافهء عصبانی و حق به جانب گفتم« یعنی چی؟!؟!؟! » صداش رو آروم کرد « دخترم شما که با مانتو مشکی و شلوار بلند و مقنعه اومدی تو خیابون صندل برای چی میپوشی؟ شما که آرایش نداری شما که...شما که ...چرا فلان ...»
خیلی دلم میخواست یه خودتی بهش میگفتم .
با عصبانیت و داد یه ذره قیافه گرفتم گفتم « این همه آدم رنگ و وارنگ من مشکل دارم فقط؟ مشکل جامعه فقط با صندل نپوشیدن من یکی حل میشه؟ اگر میدونستم از اول نمیپوشیدم» بعد هم راهمو کشیدم و اومدم ... البته ۴ متر اون ور تر دوئیدم که نیاد دنبالم!D:
آخه بابا!!!! من به حرف بابام هم گوش نمیدم تو سگ کی هستی؟!
رنگ مانتوم هم به خودم مربوطه! اصلا من امروز خیلی اعتراض دارم به همه چیز! اعصاب خودم رو هم ندارم!

بیخیال بابا! پرستو راست میگه فایدش چیه؟! چهار تا مشت و کتک میخوریم آخرش هم آدمو میچسبون به این پهلوی های مفت خور و بی عرضه! این اعصاب خوردیش بیشتره! پس بماند برای بعد!
باشه بابا پرستو ... نمیرم!
شاید هم این همه نگرانی برای این چیزا نیست ... شاید من خل شدم! شاید هنوز یه ذره عقل دارم ...

ساعت ۲ امتحان دارم هیچی هم نخوندم ... حال خوندنش رو هم ندارم!
اصلا من امروز «غر» م میاد!
یاد مدرسه به خیر! احساس تو فرانسه بودن بهمون دست میداد و از اول صبح در حال تحصن و تحریم بودیم! از بوفهء مدرسه گرفته تا امتحان نهایی ووو تخم مرغ پرت کردن به شیشهء آموزش پرورش منطقه ۱ واعتصاب تو خیابون دزاشیب و برداشتن اعلامیه از برد و ...آخرش هم فوقش یه توبیخ دسته جمعی میشدیم ویا نمره انظباط هامون میپرید که اونم خیلی عادی بود! یه جورایی افتخار هم بود!
پس یاد پاریس به خیر!

پرسپولیس استقلال هم که امروز بازی دارند ... پرسپولیس برندست دیگه معلومه! آخه این استقلال هم شد تیم؟ بابا اینا عددی نیستم ... برامون افت داره! (شلوغش نکنم بهتره اگر باز این پروین جون تیم رو شاهکار چید و باختیم( عمرا) آبرو ریزی نشه ...D: )
پرسپولیس میبره بابا! شاید این تنها اتفاق خوب باشه!

کسی دلیل این همه اعصاب خوردی رو فهمید به من بگه!

برم یه نگاهی بکنم به این کتاب ها...خدا کنه همه چیز درست شه و من هم آدم شم!
فعلا!