سکوتی که رساتر از صداست


انگار هرچی از عمر آدم میگذره بی سرو صدا تر میشه
از همون ثانیهء اولی که بچه به دنیا میاد شروع میکنه به جیغ و داد و سر و صدا کردن ، خودشو خفه می کنه تا حرف زدن یاد بگیره ، نظر خودش رو بدون اینکه ازش بپرسند در بارهء همه چیز بیان میکنه ... بعد یه مدت که میگذره میفهمه نگاه های بقیه ازش انتظار های جدیدی داره ... بچه یواش یواش بزرگ میشه اونم فقط برای اینکه بقیه ازش خواستند...
نگاه میکنه به دور و برش منظره ها ، خونه ها ، دود ،شب...فکر میکنه به اطرافیانش ... به زندگیش ... هدفش ... یه دفعه محکم میخوره به یه موجودی که میدونه صداش می کنند "خدا" ...برای اینکه بشناستش غرقش میشه ...انقدر بزرگ و رعوف و دوستداشتنیه که دلش نمی خواد سرش رو بیاره بیرون... باورش نمیشه همهء چیزهایی که قبلاُ میدیده هم همین خدا بوده ... ماتش برده ... پیش عظمت خدا کم آوره ... ساکت شده ... تصمیم گرفته برای همیشه لال بمونه ... خدا میفهمه داره اشتباه میره ، یه تلنگر میزنه ، به هوش میاد می بینه خالقش جا برای خیلی ها تو دلش گذاشته ... فقط یه دونه ... اونم فقط برای خدا نیست... میفهمه باید خیلی های دیگرو مثل الآن که رو شناخته بشناسه ... باید خیلی چیزهارو کشف کنه ...فقط باید یادش بمونه که کشف کنه نه خلق ...

آدم ها برای خلق کردن به دنیا نیومدن ، همه چیز هایی که میسازن یه روز میریزه پایین ، خلق کار ما نیست
حواسش باید باشه ...آدم هارو اونطوری که هستد باید شناخت... اون ها قبلاُ خلق شدند ...
بچه حالا خیلی بزرگ تر شده ، بیشتر از اونی که بقیه میخواستند ، نگاه ها به همون بدی ای میشه که یه روز مجبورش کردند بزرگ شه ... باهاش مخالف میکنند ... راهش رو غلط میدونند ... ولی دیگه تموم شده ... هدف مشخصه بچه حالا دیگه فقط مطعلق به دونفرِ ... خودش و روح و جسم یکی دیگه از مخلوقات خدا که حکمت خدا صلاح دونسته با هم روبه رو شون کنه
تمام ادعاها ، ایرادها و منطقهای پوچی که بقیه برای هدف و راه انتخاب شدش میارند یه دلیل ساده داره:
آدم ها سخت و معمولا دیر حکمت و مصلحت خدا رو درک می کنند...
بچه دیگه خیلی قشنگ شده ، از نور صورتش میشه فهمید داره به سمت خدا میره ... چقدر عالی، تنها نیست


یادش میاد ، دبستان که میرفته وقتی می بردنش بازدید معلمش داد میزده بچه ها تو صف های دونفره ...دست همدیگرو بگیرید گم نشید... دوتا دوتا ... به دوستتون نگاه کنید ... صورتش رو یادتون بمونه .. این دوست شماست .. تاآخر باهاش بمونید ... زود باشید ... از صف نزنید بیرون ... دیر میشه بچه ها نمی رسیم

به اونی که دستش رو محکم گرفته نگاه می کنه ، صدای قلب خودش رو میشنوه ...داره تندتر میزنه ، نگاهش رو ، لبخندش رو به یاد میسپاره...نیازی به صحبت کردن نداره ... با نگاهش اونی رو میگه که اون می خواد ،جوابی رو هم میشنوه که باید شنیده بشه... قدمش رو محکم رو به جلو بر میداره ... باید برسن...!

همهء امروز .... وحرفایی که نمیشه گفت ...


گفتم اسرار غمت هرچه بود گویم فاش
صبر ازین بیش ندارم چکنم تا کی و چند
جـز بـه زلـف تـو ندارد دل عاشق میلی
آه از این دل که به صد بند نمی گیرد پند


روش هایی که خدا آدمو به زندگی امیدوار میکنه انقدر عجیبه که هزار تا شاخ کمه در بیاریم
خودش میدونه .... ما که هر کاری بکنه راضی ایم
با دعوا کردن با گریه و بعد هم انتظار میشه به زندگی امیدوار شد میشه باور کرد که خدا هست میشه صبر کرد ... سر دلم خیلی شلوغه ... کلی حس توش هست ، ته همش هم امید
به خدا عشق بد نیست ، دیونگی میاره ولی اگر نبود نبودم
می ترسم ... این ترس خیلی کلیه
میدونم خوب پیش میره ولی ... من قول گرفتم ، پس همه چیز درست میشه

امروز با نغمه و پرستو رفتیم پیش دانشگاهی ، میشه گفت تحویلمون گرفتن
دلم وحشتناک تنگ شده ، پشت میز نشستیم و خوندیم :

ما همه راهیه راه دانشیم
اخترانیم فروزان چو آتشیم
دخترانیم و از نسل انقلاب
پرچم علم را بر شانه میکشیم
راه پرهیزگاری مسیر ماست
سر نپیچیم هرگز از راه راست
مدرسه خانهء ما بٌود در آن
راه پاک شهیدی فرح فزاست
مدرسه بهترین جایگاه ماست
مهدوی نام این پایگاه ماست
خادم دین اسلام و میهنیم
راه پرهیزگاری مسیر ماست


هفت سال هردوشنبه ، زود میگذره ها ... هــــــــــــــــــــفـــــــــــــــــــــت ســــــــــــــــــــــــال همش رو میشه تو چند ثانیه به یاد آورد
کاش میشد دوباره میرفتیم دنبال خرید کیفو کفشو مانتوی نو ... جامدادی و خودکار مداد های رنگ و وارنگ...

کار بدی کردم امروز ، افتضاح ،شاید یه روز یادش بره... معذرت می خوام
آخه چی بگم؟
بعضی وقتا انقدر غصهء آدم بزرگ میشه که بقیه رو یادش میره ... خود خواه میشه ... کورو کرو نفهم
یه عوضیه به تمام معنا ... به حساب دیونگی رفع اتهام میشه؟ از من دیونه تر قول میدم نباشه
گل هم که دوست نداری بهت گل بدم پس چیکار کنم؟ این یکی سنگین نیست تابلو هم نیست

فکر کنم دیگه هیچ کس اینجا رو نمی خونه ... شاید به اندازهء روز اولی که گرفتمش امن شده
ولی با این حال برای اون سه چهار نفری که اتفاقی می خونند حرفامو میگم که برید اینجا یه سر بزنید خیلی معرکست ... اولینه ... تکِ ... اونجا که میرم هم به پرسپولیسی بودن افتخار میکنم هم به ... سلام من رو هم برسونید