سلام !
حرفی که به درد بخوره ندارم ، دلم میخواد استعفا بدم از همه چیز ... اول از زندگی
چیکار میشه کرد وقتی هرچی تاس بریزی فقط یک بیاد؟! هیچی دیگه باید باز ریخت ...
فقط اگر ببینی این تاس ها یه نخ دارن که چسبیده به دست آسمون اونوقت چیکار میکنی؟ شاید بازم خدارو شکر میکنی مثل من!
از قبولی آزادم هیچ خوشم نیومده ... همونیه که میخواستم دوسال براش خودمو خفه کردم حالا به دردم نمیخوره
خداکنه این چند روزه یا نگذره یا زودتر بگذره
انگار خیلی کم آوردم ...
غلط کردی! کم نیاوردم بزدل .. در نرفتم که ...
یعنی همه چیز درست میشه؟ پرستو ... نغمه ... عماد ... همه؟
خدا ... جلوی همه میگم : غلط کردم


حالم خوبه ها ... فقط دلم گرفته ، یه کم بیش از حدِخودم خستم ، نگرانم برای همه چیز و همه کس
بریدم انگار ، می ترسم هیچ کس نتونه کمک کنه ...به هیچ کس
ای بابا پاک مخم رو از دست دادم ، حیف شد نه؟ فابریک بود ولی آکبند موند .طفلکی!
شاید همه چیز خوبه من چشام و گوشامو کلیه حس هام اشتباه می بینند و می شنوند و ...

از بهار کم گذشته ،
ولی خیلی هم نمونده که دوباره بیاد ... این تنها امیدِ...
کاش میدونستی چقدر بهت احتیاج دارم



ای در مـیان جـانـم و جـان از تـو بی خبـر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر

نـقـش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نـــام تــو بـر زبـان و زبـان از تـو بی خـبــر

جــوینــدگـان گــوهــر دریای کــنـــه تـــو
در وادی یقــین و گـمــان از تــو بی خـبر

( منطق الطیر عطار )

دلم تنگ شده برای خودم ، برای تو ، برای اون روز ، برای خدایی که دید همه چیز رو ...

بهاری که گرد امید پاشد و صدایی که نوای دل را به سِرَّ عشق بخواند
قدم هایی راسخ تر از آنچه زیبای من کنون دارد طلب میکند
نمی داند چه دلی به او بستم
نشنیده صدای قلبم را ، که وقتی میاید چه سبک میزند
چشمانش هنوز با نگاهم یک سو نمیرود ،
نمی بیند جز او نمی بینم
دلم بیم نبودش را ندارد که هر جا بگریزد مرا با خود برده است
از آن روز که زندانیه حس غریبش شده ام ، زمزمه ای از دل پروردگار جهانش به گوشم خواندند
او هم اسیر توست!
خدایش میداند عشق او چه با دلم کرده ،میسپارمش به حق که به دلش بسپارد من سپرده بسیار دارم ، دل و دین و روح و جان و چشم و گوش و امید .... که تنها داشته هایم بودند قابل تقدیم

من هستم!

راستی ... استاد ما به سایتش رسیده ... خیلی خوشگل و کامل شده ... یه سر بزنید اونجا!!!
تا بعد...